** پر ِ پرواز **

کودک و مذهب

1391/12/13 21:10
نویسنده : منتظر
426 بازدید
اشتراک گذاری

                                 کودک و مذهب                              

از شگفتي هاي دنياي كودكان ، دنياي مذهب ، ايمان و اعتقاد آنهاست . كودك فطرتي خدا آشنا دارد و مباني بسياري از باورهاي مذهبي در اندرون او هست كه با اندك تذكري از والدين و مربيان و با يافتن مصداقهايي در جهان خارج مي كوشد آن را بپذيرد و خود را با آن تطابق دهد .

شك نيست كه معني و مفهوم مذهب و تعاليم آن بسيار ، و در بر گيرنده ي همه جوانب حيات انسان است . ولي كودك از مذهب آن چيزي را مي پذيرد كه متناسب با خواسته هاي او و مبتني بر مشاهدات ، تجارب و يافته هاي شخصي اوست .

به تدريج كه رشد كودك بيشتر مي شود و آگاهي هايي پيدا مي كند دامنه ارتباط او با مذهب بيشتر شده و موجبات پيدايش حالاتي در كودك مي شود كه مي توان آن را حالات مذهبي خواند . حالاتي كه  تجليات آن حتي در سنين هفت يا هشت سالگي هم ديده مي شود و در مواردي هم حتي در سنين كمتر .

آغاز پيدايش حس مذهبي

نوع برخورد والدين و مربيان با كودك در پيدايش تظاهرات مذهبي در كودك نقش دارد . در رابطه با پيدايش حس مذهبي بررسي هاي روانكاوان نشان مي دهند كه پيدايش حس مذهبي  مربوط به ماه هاي قبل از چهار سالگي است و حتي در برخي از كودكان از حدود سنين دو – سه سالگي هم ديده شده است . به همراه رشد و افزايش سن ، اين احساس علني مي شود آن چنان كه درشش  سالگي مي توان به عيان ، تظاهرات مذهبي و علاقه به انجام دادن رفتار را در كودك ديد .

مذهب در سنين مختلف براي كودكان معاني مختلف دارد ولي دنياي آنها از حدود شش سالگي دنياي عشق و محبت ، احترام به خدا ، ستايش و نيايش او ، احساس شرمساري در صورت تخلف از دستور خداست و حتي اين امر در قيافه او هم پيدا است . از حدود هشت سالگي  به بعد شوق مذهبي او بيشتر ، به مسائل مذهبي علاقه مندتر و به عبارت ديگر متدين تر مي شود .

تلقي كودك از خدا

از حدود چهار سالگي كنجكاوي سراسر وجود كودك را فرا گرفته و سبب مي شود كه با حقايقي درباره جهان آشنا شود . اين آشنايي ها خود منجر به مبدأ جويي و قبول خدا خواهد شد و اين مرحله ، سن طبيعي براي پذيرش خداوند است . كودك در اين سن اين احساس را دارد كه هيچ چيز بدون علت پديد نمي آيد و چنين احساس مي تواند اساس همه داوري هاي او باشد .

كودك چهار ساله به والدين خود وصل است . پدر خود را بزرگ و مهم مي داند و تلقي او از خدا اين است كه او هم چون پدر او ، ولي بزرگتر است . او حتي خداوند را چون عضوي از اعضاي خانواده خود به حساب مي آورد و سؤالات او اين طرز فكر را نشان مي دهد . او ممكن است عكسي زيبا ولي عجيب و غريب را عكس خدا تصور كند و به آن صورت معبودي بدهد و البته چنين توصيفي غالب اوقات او را راضي مي كند .

مفهوم خدا و صفات او تا حدود شش سالگي هنوز امري  ريشه دار نيست ولي از حدود هفت سالگي خدا را مقامي قدرتمند مي شناسد كه ارزشي بالاتر از ارزش والدين دارد و مي خواهد با دستورات او آشنا شود . صفات خدا تا حدودي براي او آشناست ليكن جنبه هايي چون ازلي و ابدي بودن براي او نامفهوم است و هم بايد دانست كه او هنوز با جنبه هاي محسوس آشناست نه با مسائل مجرد و ذهني .

ارتباط كودك با خدا

بررسي ها نشان مي دهند كه كودك از حدود سه سالگي علاقه اي بسيار به دعا و سرودهاي مذهبي دارد و از تكرار آن به ويژه اگر همراه با آوازهاي جمعي باشد بسيار لذت مي برد . به تدريج از حدود شش سالگي ارتباطش با خدا به صورت حرف زدن و درخواست كردن است و اين نكته را هم بگوييم كه نوع درخواستهاي او صورت مادي دارد ، مثل خوردنيها ، اسباب بازي ها ، لباس و ... هر چند كه سن او بيشتر مي شود توقع او از خدا هم زيادتر خواهد شد .

آروزهاي محال

از شگفتي هاي دنياي كودكان دعاهايي است كه در آن توقعات و درخواست هاي غير قابل تحقق به چشم مي خورد. مثلاً يكي از آرزوهاي او اين است كه خدا را ببيند ، در كنار او بنشيند ، با او حرف بزند ، دوست او شود ، با او به آسمانها پرواز كند و ....

تلقي او از مرگ

تصور كودك در باره خود اين است كه همواره زنده خواهد بود . ذكر اين نكته ضروري است كه عقايد و افكار كودك در زمينه مرگ بسيار محدود است و به زحمت مي تواند از شنيدن خبر مرگ كسي در يابد كه بر سر او چه آمده است مگر آنكه خود صحنه مرگ و دفن او را ببيند .

كودكان سه ساله به زحمت مي توانند معني مردن را بفهمند . پيدايش عقايد خاص درباره مرگ مربوط مي شود به حدود پس از پنج سالگي . در اين سن است كه مثلاً در رابطه با مرگ پدر يا مادرخويش احساساتي از او بروز مي كند . تصور مرگ معمولاً براي بزرگسالان است و او حساب مي كند كه افراد بايد پير شوند و بميرند . انديشه ي عموميت مرگ و اين كه گاهي كودكان و جوانان را شامل مي شود براي او غم انگيز است .

تلقي از بهشت و جهنم

اين كه بهشت چيست و جهنم كجاست ، كودك از آن آگاهي ندارد . صرفاً بر اساس شنيده ها اين تلقي وجود دارد كه مثلاً بهشت ، باغ زيبايي است و در آن انواع خوردني ها از شكلات و ميوه و اسباب بازي و كودكان خردسال وجود دارند . در آنجا مي توان تاب بازي كرد ، دوچرخه و سه چرخه سوار شد ، مي توان دويد ، جهيد و حياط آن وسيع و پر از درخت است . مي توان در آنجا قايم باشك بازي كرد و حتي مخفي شد ، آن چنان كه نتوانند او را پيدا كنند !!!

از دوزخ و جهنم تصوري جز مقداري آتش بر روي هم انباشته ندارد . هرگز گمان نمي كند كه او هم روزي در اين آتش خواهد افتاد . حتي اين گمان را دارد كه مي توان به صورتي از آن طفره رفت ، مي توان خود را از آن خلاص كرد ، و يا سوزش آن را به گونه اي متحمل شد و ... ..

در عين حال شوق لقاي بهشت و زندگي در آن محيط باصفا و گريز از آتش دوزخ دقايقي از اوقات او را به خود مشغول خواهد داشت . به خاطر بهشت حاضر است كه حرف پدر و مادر را گوش كند. اگر دريابد كه عدم اطاعت از مادر سبب ورود به جهنم خواهد شد از آن مي گريزد.

منبع:سایت تبیان

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)