تربیت دینی و جرأت اخلاقی (قسمت دوم)
تربیت دینی و جرأت اخلاقی (قسمت دوم)
در قسمت اول در مورد جرئت و جلوه هاي آن ، جلوه ها و زيانها و گرفتاران جُبن و انواع جرئت صحبت نموديم اينك در ادامه مطلب به مباحث زير مي پردازيم.
علل بي جرئتي
بررسي وسيع تر علل عدم جرئت
مسائل خارجي و اجتماعي كه موجب بي جرئتي مي شود
علل بي جرئتي
1- ترس : منشاء عمده و اساسي بي جرئتي است و ديگر جنبه ها به حقيقت شعاع نفوذ آن است كه به گونه هاي مختلف و متنوع بروز و تجلي مي كند .
اما كودك از چه مي ترسد ؟
از اين كه اسرار دروني اش فاش شود ، معايبش آشكارشود ، دست از حمايتش بر دارند ، او را طرد و رد كنند ، به بدبختي و فلاكت بيفتد و ...
2- اضطراب : اضطراب ناشي از يك عامل دروني است مثل وحشت ناشي از خيالبافي و وجود تشويش در دل كه معمولاً ريشه آن ناپيدا است . به هر صورت اگر تخيل در جنبه منفي قوي شود آدمي را زبون مي كند .
بررسي وسيع تر علل عدم جرئت
1- حب ذات : حب ذات هدف زندگي را در نگهداري از حيات تعقيب مي كند و طبعاً هر عاملي كه حيات را به خطر اندازد موجب وحشت خواهد شد . حب ذات نمي گذارد كه ما تن به ذلت و رنج دهيم و يا آماده جانبازي و فداكاري شويم . مگر آن كه عاملي قوي تر و اعتقاد و ايمان بر آن غالب گردد و يا حب ذات تغيير مسير دهد و جلوه ي ابدي و لايزالي به خود گيرد .
2- مهر طلبي : بسياري از كودكان به تبعيت از روش غلط والدين ، اقبال و ادبار ديگران را موجب قوت يا ضعف شخصيت مي دانند . اما ديگران چه كساني را بيشتر مورد مهر وعنايت قرار مي دهند ؟ افراد افتاده ، ناتوان ، بيمار، كم حرف ، عاجز نما و ... ؟ اينان خود را قابل ترحم نشان مي دهند تا مهر و عواطف ديگران را به سوي خود جلب نمايند .
3- خودايده آلي : اظهار نظر ديگران درباره كودك موجب غلو او درباره خودش مي گردد و از وجودش قهرماني تخيلي ولي ايده آل مي سازد . براي اين كه اين بت نشكند و اين قهرمان شكست نخورد ، مي كوشد به هر صورتي شده موقعيتش را در پس پرده محفوظ نگه دارد و ضعف و فتورش را عيان نسازد و از اين روي در خود فرو مي رود ، عزلت گزين مي شود در ميان جمع كمتر ابراز وجود مي كند و ...
4- احساس كهتري : نارضايي كودك از ساختمان تن ، از پيشرفت درسي ، از فكر و هوش ، از انديشه ها و نارسايي ها او را از خود متنفر و دچار نوعي احساس كهتري مي كند .
5- حفظ آزادي : كودك آزاد منش است - اگر جرئت كند آزادي او به خطر مي افتد – بدين سان مجبور است خلاف آن رفتار كند و شهامت خود را از دست بدهد .
6- نگراني و تشويش :نگراني از اين كه اگر واقعيتش آشكار شود بي ياور بماند ، كسي او را دوست نداشته باشد ، دركارش مداخله كنند ، او را مقصر به حساب آورند و ....
اما از مسائل خارجي و اجتماعي كه موجب بي جرئتي مي شود :
1- وجود گروه همسالان : آنان در اثر تربيت غلط به سادگي مي توانند جرئت را از ما زائل سازند و ما را تحت تأثير تلقينات ناميمون خود قرار دهند . اشخاص دروغگو ، دورو و فريبكار، جرئت را از آدمي سلب مي كنند و آدمي را وامي دارند كه بر خلاف اعتمادش كار كنند .
2- وجود خانواده بي حساب : اگر طفل راست بگويد سيلي مي خورد ، تنبيه مي شود ، آبرويش از ميان مي رود و بر عكس اگر دروغ بگويد و بزدلي به خرج دهد جان و آبرويش در امان است.
3- وجود فساد و تباهي در جامعه : وقتي جامعه فاسد و كوته انديش باشد ، و به هنگامي كه محيط ، كثيف و رنج آميز باشد ، آدمي از همه چيز دست مي شويد و از واقعيات مي گريزد. البته اين وضع براي افراد ضعيف النفس و سست اراده صادق است .
4- پيشامدها و وقايع ناگوار : خاطرات مؤثر گذشته نمي ميرند و ذهن و انديشه ما را فارغ نمي گذارند ، همه گاه در برابر چشمان ما هستند و از قدرتشان كاسته نمي شود . ما گمان مي كنيم كودك حادثه اي را كه بر سرش آمده فراموش كرده است ، تنبيهات و طعنه ها از نظرش محو شده اند ، غافل از اين كه اين مسائل همه گاه در ذهن طفل زنده و جاويد است و در قعر روح و ذهن اوست . ناكامي ها و پريشاني ها هرگز از خاطر او محو نمي شوند و همانها كافي هستند كه او را محتاط و دورانديش نگه دارند .
5- از ديگر علل در اين زمينه مي توان فقدان محبت صادقانه ، خشونت و سختگيري ، مداخله در امور كودك ، توهين ها و تحقيرها ، اجحاف ها و ظلم و تعدي ها را نام برد .
نقش والدين در بي جرئتي كودكان
1- تنبيه سخت والدين : شك نيست كه كودك گنهكار ، با در نظر داشتن اصول و مقدماتي بايد تنبيه شود ولي تنبيهي عادلانه و همراه با مهر و رأفت . تنبيهات سخت چون محركهاي خطرناكي هستند كه نتيجه اش به صورت درهم شكستن شخصيت كودك مي شود و آدمي را محتاط بار مي آورد .
2- طعن ها و سرزنش هاي سخت : انتقاد و ملامت خوب است به شرطي كه در حضور ديگران نباشد ، با ملايمت و از روي خير خواهي انجام گيرد و غرور او را نشكند . بسياري از ورشكستگي هاي اخلاق ، فساد كاري ها و بي جرئتي ها ناشي از طعن و ملامت سخت است .
3- طرد كردن كودك : گاهي از آن بابت طفل جرئت ندارد كه مي ترسد اگر حقيقت را مطرح كند به طرد و ردش بپردازند و او را احمق و بي عرضه بخوانند . طرد كردن كودك نه تنها او را خشمگين مي سازد بلكه جرئت او را از ميان مي برد.
4- غرور و پرتوقعي والدين : چه بسيارند والديني كه خود را عقل كل و دور از هرگونه خطايي مي دانند و بدين نظر سطح توقعشان از كودك بالا و در حد خودشان است . اگر طفل خطاي ساده اي را كه حتي گاهي خود مرتكب مي شوند مرتكب شود ، او را مورد طعن و سركوفت خود قرارداده و شرمنده اش مي سازند . اين امر ممكن است زمينه را براي ايجاد ترس و لااقل حياي ابلهانه در كودك فراهم سازد .
5- بدآموزي هاي والدين : والدين ترسو ، كودكان ترسو بار مي آورند و بالاخره پدر و مادري كه مسائل واقعي را در زير ماسكي پنهان مي سازند و حقايق را ناديده مي گيرند قادر به داشتن كودك با جرئت نخواهند شد .
6- ايجاد وحشت و اضطراب در دل كودك :گاهي كودك جرئت ندارد از آن باب كه نكند بين او و والدينش برخوردي رخ دهد . شك نيست در اثر برخوردها و منجر شدن امر به جدل و مناقشه ، اين كودك است كه هميشه محكوم خواهد بود و طفل انديشمند و عاقبت انديش هرگز خود را در گيرودار چنين جدلي نخواهد انداخت . ولي از اين درگيري ها مضطرب است چون آينده و حال خود را در خطر مي بيند . تداوم اين اضطراب تدريجاً موجب ايجاد روح جُبن در كودك خواهد شد .